مـن همون دیوونـﮧ ام که هیچوقـت عوض نمیشـﮧ ... همونـی کـﮧ همـﮧ باهاش خوشآلـن اما کسی باهاش نمی مونـﮧ ... همونـی کـﮧ اونقـدر یـﮧ آهنـگــ رو گوش میـده کـﮧ از ترانـﮧ گرفتــﮧ تا ریتــمـ و خواننـدش متنفر بشـﮧ ... همونـی کـﮧ هـق هـق همـﮧ رو بـﮧ جون دل گوش میــده امـا خـودش بغضـاش رو زیــر بالـش میتـرکونـﮧ ... همونـی کـﮧ همـﮧ فکــر میکنــن سختـﮧ، سنگـﮧ اما بـا هـر تلنــگری میشکنـﮧ ... همونـی کـﮧ مواظبــﮧ کسی ناراحت نشـﮧ امـا همــﮧ ناراحتش میکنـن ... همونـی کـﮧ تکیــﮧ گاه خوبیــﮧ امـا واسش تکیــﮧ گاهی نیس ... همونـی کـﮧ کلی حرفــ داره اما همیشـﮧ ساکتـــﮧ ... همونـی کـﮧ سعی میکنــﮧ کسی رو اذیت نکنــﮧ اما همــﮧ اذیتش میکنــن ... همونـی کـﮧ همیشـﮧ همـﮧ رو میخنـدونــﮧ و میخنــده امـا تــﮧ دلــش هیچـوقتــ شاد نیست... همونـی کـﮧ فقط تظاهر بــﮧ خوشبختی داره... مـن اینمـ .. آره ! ------------------------ دنبال کسی میگردم که ؛ توی بهار که زنگ بزنم بدون هیچ دلیل ، بگم: میای بریم زیر این رگبار و هوای خوش قدم بزنیم؟ در جوابم فقط بگه: نیم ساعت دیگه کجا باشم... ... ... توی تابستون که زنگ بزنم بدون هیچ دلیل ، بگم: میای بریم خیابون تا هر جا شد قدم بزنیم؟ در جوابم فقط بگه: ناهار اونجایی که من میگم... توی پاییز زنگ بزنم بدون هیچ دلیل ، بگم: میای صدای ناله ی برگا رو در بیاریم خش خش صدا بدن؟ در جوابم فقط بگه: دوربینتم بیار... توی زمستون زنگ بزنم بدون هیچ دلیل ، بگم: چنارا منتظرن با یه عالمه برف، بعد با تردید بپرسم: میای که؟ در جوابم بدون مکث بگه : یه جفت دستکش میارم فقط . یه لنگه من یه لنگه تو... سر اینکه دستای گره شدمون توی جیب کی باشه، بعدا تصمیم میگیریم. ------------------------------------------------------------------------ نمی دانم آخر این دلتنگی ها به کجا خواهد رسید! دنیا پــــــُر شده از قاصدکهایی که راهشان را گم می کنند!! نـــــــه میتوانی خبری دهی و نــــــــه خبری بگیری ! ***************** بسیار بسیار اندک است تعداد آدم هایی که می توانی با آنها " خود ِخودت باشی..." -------------------- گاهی وقتا واقعا نمیدونی چطوری بگی... از غمت...از احساست... انگار همه کلمات برای بیان وسعت دلتنگیت کم میارن... نمیدونم از کجا به این ویرانی به این نابودی رسیدم ... خدایا تو که نه راه پس گذاشتی نه راه پیش... چرا منتظری تمومش کن... ----------------- خسته ام از این تقدیر... خسته ام از این تقدیر تکراری زندگی ام... پر شده از تکرار .. تکرار در ثانیه... دقیقه... ساعت... روز و شب ... هفته ... ماه... سال .... تقدیری تلخ تر از این .... .............. گاهی پای کسی میمانی .... که نه دیدی اش .... نه میشناسی اش ....... فقط حسش کرده ای .... تجمسمش کرده ای ... پشت هاله ای از نوشته های مجازی روی پیج مجازی اش ... که هر روز میخوانی و در جوابش میگویی .... لایک ....
- فوق لیسانس مهندسی نفت
- دانشجو ام هنو
- اوف اینقد سرگرمی دارم ک نگو !!!! خب بیشتر سرگرمیم اینه سرکار بزارم
- ب همه چی علاقه دارم ! وا چرا اونجوری نیگا میکنی منحرف نشو ب جنس مونث نیگاهم نمیکنم چ برسه ... خخ